۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

مهرانه

اول مهر در تمام زندگی من ، یک روز خاص بوده روز شروع کار حالا این کار تحصیل بوده یا تدریس فرقی نمی کرده، اول مهر شروع رسمی اش بود .امسال دومین سالی است که من اول مهر خانه ام. برای اینکه یک سال دیگر هم خانه بمانم و سرکار نروم جدال چندان سختی با خودم نکردم شاید خیلی هم به خاطر دخترک نبود نارسیسانه به خودم گفتم: این همه سال کار کردی ،  دو سال بشین کنار فرشته ات و لذت بزرگ شدنش را ببر. حالا که او دوست دارد کنارش باشی توهم کیف کن که سالهای طولانیتری خواهد آمد که او ترجیح می دهد کنارش نباشی.خوشبختانه برای من این امکان وجود داشت که هر مدتی که بخواهم سر کار نروم هر چند شروع مجدد مطمئناً سختر خواهد شد

اما امروز اول مهر است صدای هیاهوی بچه ها از کوچه می آید. دلم گرفت

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

فقط برای یک نفر!


حالا چهار سال گذشته  از اون روز شاد و من چند روزه که  دائم سردرد دارم . الان دو ساعته که تو رفتی و من دائم دارم زنگ می زنم تا ببینم پروازت نشسته یا نه 

حالا منم و نوئی و یک پری کوچک. در اوجم ، در اوجیم .شکر.............

غرانه

از عنوان پست محتوایش پیداست دیگه ، نخواستید نخوانید (دموکراسی تو روز روشن که میگن همینه )

من یک وبلاگ تو همین بلاگر داشتم به این نام مام ، مامان ، مادر    که همینطور که می بینید حذف شده!!!!!!!!!!!!! چرا و به چه دلیل من نفهمیدم وقتی می خواهم صفحه رو باز کنم گوگل پیغام برام میده که یک شماره موبایل بده تا برات یک پیامک!! بزنیم ، بعد تو لیست کشورهاش که بروی ایران که چه عرض کنم  استرالیا و کانادا و رومانی و......... رو هم تائید نمیکنه !!!!!
البته اگرچه گوگل با این بلاگرش اعصاب منو سوهان کشید اماخدا خیر بده به این ریدر بسی محترمش که با کمکش تونستم لااقل مطالب وبلاگ مرحومم رو برگردونم.و منو بسی تنبیه کرد که چرا مدت زیادی است گودر خوانی رو کنار گذاشتم ( خدایش خیلی وقت میبره)

و آخرین مشکل من با این سرویس بسی محترم بلاگر اینه که همین وبلاگی در حال خواندنش هستید!!!! مطالبش تو گودر به روز نمیشه خلاصه شیطان رجیم بنده رو بسی ترغیب می نماید که بند و بساط بردارم و از بلاگر رخت بربندم و سری به وردپرس یا همین بلاگفای خودمان بزنم.نه......

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

مسیر زاینده رود

کارهای حسن فتحی را دوست دارم ، پس در مسیر زاینده رود می بینم.
اصفهان را دوست دارم پس در مسیر زاینده رود می بینم..

اما مهمترین دلیلم اینست که سالها پیش وقتی یک مستند راجع به زاینده رود دیدم این رود خروشان زرد کوه و آرام دل کویر یکی از آرزوهایم این شد که یک بار ابتدا تا انتهای زاینده رود را بروم و ببینم. حالا نام " در مسیر زاینده رود " این آرزوی خفته را بد جور بیدار کرده .

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

چرا؟

دو وبلاگ دیگر من کم و بیش مخاطب دارد اما اینجا نمی دانم چرا کسی سراغش نمی آید در حالیکه اینجا را بیشتر دوست دارم .


خواننده هم نداریم که راهکار جذب مخاطب ازشون بخواهیم !!!!!

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

بازگشت یک نارسیس

از امروز بعد از یک غیبت صغری ، نارسیس می نویسد

پی نوشت:
من الان سه وبلاگ دارم هرسه در بلاگر !!!!
کسی می داند امکان ادغام آنها در همدیگر وجود دارد ؟

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

حالا

دیشب جواد لاریجانی گفت: الله اکبر گفتن مردم این شبها شبیه نماز جمعه را چهار شنبه خواندن است .

از دو جنبه خوشحال شدم : اولیش اینکه این الله اکبر گفتنها را می شنوند به خدا دیگه داشتم شک می کردم که فقط طرفهای ما می گویند و خوب حضرات این طرفها ساکن نیستند. بعدش هم خدایش لطف کرد و حکم نداد که مثل روزه گرفتن تو عید فطره لااقل حرام انجام نمی دیم